بیادت،
به آبی آسمانی نگاه کردم،
که سبزی «سیرچ» * در دامنش بود.
و سیرچ، که پر از باغهای انجیر و انگور بود. به آبی آسمانی نگاه کردم،
که سبزی «سیرچ» * در دامنش بود.
بیادت،
دندانم را در دانه شیرین انگوری فشردم،
که خوشهاش بسویم خم شده بود،
و خوشه به ساقه بود،
ساقه به ریشه
و ریشه در خاک.
بیادت.
روی خاکی راه رفتم
که در جویبارهایش
خون انار جاری بود،
و از آسمان، خون انار میبارید.
با تو دیدم، بوئیدم، مزه کردم، پیمودم.
با چشمانت،
به سیاهی آسمانی نگاه کردم،
که پر از ستاره بود.
*سیرچ: نامی یکی از دهستانها شهداد کرمان که محصولات عمده انگور، سیب، به، هلو، انار و انجیر دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر