ایران - شعري از يك كودك
كار
....و زمان مي گذرد
هر چند دلم پيش كفش سوتيهاي پشت شيشه است
و دوستانم چه لذتي مي برند
وقتي ديگران بستني مي خورند
مهم نيست!
مهم، تغيير است
فال فروش بودم
دود فروش شدم
دنبال كودكي خود
به سطل آشغال ها سفر كردم
كوچه ها چه گرم
خيابان ها روشن
حال كه نيازي به شلوغي نيست
ميان ازدحام له مي شوم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر