۱۳۹۴ فروردین ۲۲, شنبه

ایران- غنچه قوامی : قربانیان خشونت از ساختن و سوختن تا درگیری و قتل


ایران - غنچه قوامی :‌قربانیان خشونت از ساختن و سوختن تا درگیری و قتل


مهناز، متولد ١٣٧٠، اهل رباط کریم و محکوم به پنج سال حبس است. معاونت در قتل شوهر. معاون جرم کسی است که درعملیات مادی تشکیل دهنده جرم دخالتی ندارد اما به طرق مختلف همچون ترغیب، تشویق، تطمیع، تهدید و… فرد یا افراد دیگری را در ارتکاب جرم معین، مساعدت و یاری کرده و ارتکاب جرم را مهیا یا تسهیل می‌کند. قانون مجازات اسلامی برای معاونت در قتل، ٣ تا ١۵ سال حبس پیش بینی کرده است. تمام بدنش اثر بخیه، سوختگی و شکستگی است و به همین علت به او«تخفیف» داده اند. قتل را برادرش به درخواست او مرتکب شده و حالا منتظر قصاص است. زندانیان در دعای ندبه جمعی سالن، برای آزادی برادر او هم دعا می‌خوانند. چیزی به اجرای حکم نمانده است. عصبی و مستآصل است و خانواده اش توانایی جمع آوری و پرداخت دیه را ندارند. اولیای دم رضایت نمی دهند.
به مرخصی آمده است. با او قرار می‌گذارم، می‌خواهم داستانش را برای جمع آوری دیه برای نجات برادرش ثبت کنم: ١۴ ساله است که برای اولین بار ازدواج می‌کند. شوهر دست بزن دارد و معتاد از آب در می آید. یک‌سال بعد هم او را طلاق می دهد. ١۶ سالگی تصمیم می‌گیرد با مرد دیگری(علی) که یکی از آشنایان معرفی کرده است ازدواج کند. در گوشش خوانده اند که با او زندگی شاهانه ای خواهد داشت. قرارها را که می‌گذارند، متوجه می‌شود که علی زن دارد. می‌گوید: «چاره ای نداشتم، مطلقه بودم و خوبیت نداشت خانه پدرم بمانم، احتیاج به سایه مردی بالای سرم داشتم
از آن‌جایی که زن اول بی خبر است، صیغه پنج ساله می‌خوانند. برای شروع جدید به محل زندگی علی، شیراز می رود. خبری از زندگی شاهانه نیست و شوهر آه در بساط ندارد. به فقر و تنگ‌دستی عادت دارد. درعوض علی را دوست دارد. علی به بهانه‌های واهی عصبی می‌شود، فحاشی می‌کند و خانه را روی سرش خراب می‌کند. پس از مدتی کوتاه، دست بلند می‌کند. غذا را دوست ندارد، می زند. ته دیگ سوخته است، می زند. چاقو دستش می‌گیرد و می زند.
می‌گوید «گاهی تا خونم را نمی دید آرام نمی‌گرفت». به وفاداری زنش شک می‌کند، با آب جوش پاهایش را می سوزاند، با لوله جاروبرقی دنده‌هایش را می‌شکند. موهایش را می‌کشد و او را از پله‌ها به پایین پرت می‌کند. گاهی بعد از یک سیر کتک مفصل، به زور با او می‌خوابد. زن اول طلاق گرفته است و حالا عقد دایم کرده اند. به تشویق مادرشوهر برای سر به راه کردن علی باردار می‌شود. نوزاد پنج ماهه است که علی اعلام می‌کند قصد ازدواج با زن دیگری را دارد و دیگر او را نمی‌خواهد. می‌گوید با کسی صحبت کرده و قرار فروش بچه را هم گذاشته است. مهناز از برادرش می‌خواهد که علی را بکشد. این‌جا گریه می‌کند: «گه خوردم، خدایا گه خوردم». علی می‌میرد.
از او می پرسم که چرا شکایت نکرده و به دادگاه نرفته است. به خاطر آبروداری و ترس از شوهر.
دسترسی به عدالت از پایه‌های اساسی امنیت برای زنان است که در برخی شهرستان‌ها و نقاط حاشیه ای که ساختارهای سنتی هم‌چنان تمام و کمال برقرار هستند، با چالشی جدی مواجه است. ترس از خانواده، اجتماع و درعین حال ناکارآمدی دستگاه قضایی در مواجهه با قربانیان خشونت خانگی، از دلایل عمده بازدارنده زنان برای مراجعه به دادگاه است. از منظر ایدئولوژی خانواده در جوامع سنتی، رجوع به دادگاه خانواده و توسل به حکمیت قاضی دادگاه، بی آبرویی محسوب می‌شود. زیرا خشونت در خانواده امری خصوصی به حساب می آید، چیزی که باید بین زن و شوهر حل و فصل شود، نه این‌که محتاج به دخالت مقامات بهزیستی و پلیس و دادگاه‌ها باشد. ایدئولوژی‌های مردسالارانه، خشونت خانگی را در قالب مشاجرات خانوادگی، امری متعارف و بخشی از زندگی طبیعی جلوه داده و بعضا زن را که موظف به برقراری آرامش در خانه است، مقصر و عامل اصلی تنش‌ها می‌شمارد. ایدیولوژی مردسالار حاکم بر دستگاه قانون، قربانی بودن زنان را فرعی، کم اهمیت و کاذب محسوب می‌کند و خشونت فیزیکی و روانی توسط مردان را به‌عنوان امری طبیعی به رسمیت می‌شناسد.
عوامل متعدد اقتصادی، اجتماعی، ایدئولوژیکی و قانونی، ترک کردن مردان خشن را برای قربانیان خشونت دشوار می‌سازد. از وجه اجتماعی، قربانیان توسط خانواده و اطرافیان دعوت به سکوت و پنهان کاری شده و در صورت ترک خانه و تخطی از وظایف «زن سازش‌گر اهل خانه و خانواده» مورد سرزنش قرار گرفته و دچار احساس گناه می‌شوند. از طرفی واکنش نهادهای بهزیستی نیز متاثر از ایدئولوژی‌های مردسالارانه خانواده است و با اولویت حفظ نهاد خانواده، درنهایت قربانیان را ترغیب به سوختن و ساختن و بازگشت به خانه می‌کنند. از وجه اقتصادی زن برای تامین خود و مهم تر از آن یافتن سرپناه با مشکل روبرو است. چندی پیش مدیرکل آسیب‌های اجتماعی سازمان بهزیستی اعلام کرد که برای زنان و دختران در معرض خشونت، ١٨ خانه امن در سراسر کشور تاسیس می‌شود. در بسیاری از کشورها خانه‌های امن تاسیس شده توسط سازمان‌های مردم نهاد در مقایسه با سازمان‌های دولتی، عملکردی قوی تر در ارائه آموزش و مشاوره با رویکردی جنسیت محور به زنان خشونت دیده داشته اند.
مهناز حالا نیمی از دوران محکومیتش را گذرانده است و دو سال است که هیچ خبری از کودکش ندارد. برای نجات برادر تقلا می‌کند. خانواده اش توانایی مالی استخدام وکیل نداشته اند و دست‌شان به جایی بند نیست. علی که خود سال‌ها قربانی خشونت پدر بوده، حالا زیر خاک است. پدر مهناز به قرآنی که کل دارایی اش است قسم می‌خورد که هر روز برای ورود علی به بهشت دعا می‌خواند. پدر رو به من می‌گوید: «دخترم، به هر کس که می‌خواهد به ما کمک کند بگو به نیت فاطمه زهرا قدم بردارد». برادر از زندان پیغام داده است که اگر عمری داشته باشد آن را وقف کمک به زندانیان خواهد کرد.

برگرفته از: کانون زنان ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر