۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

مارگوت بیکل برگردان بامداد.... برگرفته از دفتر دوم: همچون کوچه ئی بی‌ انتها ساده است...



مارگوت بیکل  برگردان بامداد.... برگرفته از دفتر دوم: همچون کوچه ئی بی‌ انتها ساده است...

ساده است نوازش سگی ولگرد
شاهد آن بودن که
چگونه زیر غلتکی می رود
و گفتن که "سگ من نبود".
ساده است ستایش گلی
چیدنش
واز یاد بردن که گلدان را آب باید داد.
ساده است بهره جویی از انسانی
دوست داشتنش بی احساس عشقی
او را به خود وانهادن و گفتن
که دیگر نمی شناسمش.
ساده است لغزش های خود را شناختن
با دیگران زیستن به حساب ایشان
و گفتن که من اینچنینم.
ساده است
که چه گونه می زییم
باری
زیستن
سخت ساده است
و پیچیده نیز هم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر