#ايران - نگاهي
به وضعيت اجتماعي و سياسي زنان بلوچي

تحميل فرهنگي که مغاير با ارزشهاي واقعي انساني ميباشد بر
جامعهي بلوچ نيز به طريقي بسيار بيپروا تحت لواي دين و مذهب اجرا شده است. بهگونهاي
که موجب معضلات ژرف اجتماعي شده است. ريشه دوانيدن و ژرفييافتن فرهنگي که هيچ ارتباطي
به فرهنگ واقعي اين خلق ندارد جامعهي بلوچ را با مشکلاتي مواجه ساخته که جهت گذار
از آنها مستلزم واکاوي و ارزيابي صحيحي ميباشند.
«استان سيستان و بلوچستان داراي بالاترين درصد بيکاري و پايينترين
سطح بهداشت عمومي است. سوء تغذيه بيداد مي کند. خشکساليهاي پي در پي کشاورزي منطقه
را فلج کرده و اگر مرزها نيز براي قاچاق مواد مخدر و کالا بسته باشد تنها راه کسب درآمد
آنان مسدود مي شود تا جايي که در بعضي روستاها تنها چشم اميد به دريافت دو ماهي 30
هزار توماني از کميته امداد دارند سياستي که دولت براي وابسته نگه داشتن مردم به خود
به کار مي بندد. اعتياد را نيز خود در کنار چنين وضعيت متصور شويد. چنين وضعيتي از
روستايي به روستاي ديگر زجر آورتر و رقت بارتر است. جمهوري اسلامي هيچ گاه نخواسته
قدمي در راه ارتقاء سطح آگاهي و فرهنگ مردم اين منطقه بر دارد و خود به نفوذ و رشد طالبانيسم در منطقه دامنزده و مگر رسالت
ارتجاع جز گسترش آن است. تأسيس مدارس رسمي مذهبي در مساجد اهل سنت در سطح استان که به سربازگيري جبهه ارتجاع از تمامي
مناطق سني نشين ايران ميپردازد و دختران و
پسران بسياري را به کام خود ميکشاند.»
بدون شک سياست حاکمیت
آخوندی در قبال خلق و بهويژه زنان بلوچي با توسل به شديدترين و خشنترين شکل تبعيض
نژادي، جنسيتي و مذهبي اعمال ميگردند. فقير گذاشتن اين استانها به صورتي عمدي اجرا
ميگردد که جزءي از استراتژي نابودکنندهي نظام بهشمار ميآيد. سياستي که به شيوهاي
بسيار ماهرانه هر کس را محتاج خود ميسازد و محدودهي زندگي انسانها را با مشکلات
بسيار تنگتر ميکند در اولويت قرار دارد.
بارها بر زبان رانده و تکرار آن را عاري از فايده نميدانيم:
که حضور پررنگ زنان در عرصههاي مختلف در يک جامعه، نشاندهندهي سطح ادراک و شناخت
آن جامعه نسبت به مباني آزادي ميباشد. عدم مشارکت زنان بلوچي در امور سياسي خلاء
بزرگيست که مستلزم گذار ميباشد. بايستي نقد و تحليل و گذار از فرهنگ(بيفرهنگي) جنسيتگرايي
که به آسيبپذيرترين قشر جامعه همان زنان لطمه وارد ميسازد، در اولويت قرار گيرد.
بايستي از چنين نظراتي که در مورد زنان در بين مردان بلوچي رواج بوده مانند: زنان بلوچ
عاجزه و ناتوان هستند گذار صورت گيرد. در واقع انقلاب ذهنيتي يک امر الزاميست که بايستي
در جوامع تحت سلطه رخ دهد. زيرا قدرتطلبان هميشه سعي کردهاند تخريب و فتح اذهان و
عقايد جوامع را در صدر برنامههاي خود گرفته و اصلهاي يک جامعه را مورد هجمهي ايدئولوژيکي
خود قرار دهند. هکذا بيشترين حملات نيز بر زنان آن جامعه صورت پذيرفته است. حاکم نمودن
گرايشي که زنان را کوچک انگاشته و در راستاي تحقير ساختن فرهنگ زنـ مادر از هيچ تلاشي
دريغ نميورزد شکل واقعي اين چهرهي خشن را هويدا ميسازد. تحمل نکردن حضور زنان در
جمع مردان چه در خانه و چه در بيرون از خانه؛ سلب حق کار کردن؛ محروم نمودن از حق تحصيل؛
محروم گذاشتن از حق ازدواج و طلاق؛ زدودن نشانههايي برجاي مانده از رشادتها و جانفداييهاي
زنان بلوچي که در خيلي از جنگها و صلحها شرکت داشتهاند؛ پاس داشتن ازدواج دختران
کودکي که تنها 9 سال سن دارند و… نماي ديگري از اين ذهنيت خشن را به نمايش ميگذارد.
از سويي ديگر عدم آشنايي با ويژگيهاي بچهداري؛ تغذيه صحيح؛ بهداشت کامل و… سالانه
موجب افزايش مرگ و مير نوزادان ميشود. همچنين ضرباتي که در پي چنين مسائلي پيش ميآيد
موجب آسيبهاي شديد روحيـ روانيـ جسماني در زنان ميگردد. فرهنگ چند همسري که بين
مردان بلوچي رواج دارد نيز يکي ديگر از معضلاتيست که زنان با آن مواجهاند. اين نيز
از سنتي برميخيزد که جلاياي ديرينه به خود گرفته است. سنتهاي اشتباهي که بايستي
جهت گذار از آنها از خود همت لازم را نشان دهيم. البته بايستي بيش از هر کسي زنان بلوچي
جهت تحقق اين مهم تلاش کنند. ديگر زمان آن رسيده که خيلي از سنتها و مواردي که موجب
پسرفت جامعه ميشوند را پشت سر نهيم.
ازدواجهايي که امروزه صورت ميگيرند نهتنها موجب پيشرفت و
تعالي زنان در سطح اجتماعي نشده بلکه بسان بردهاي که گويي مؤظف به تحمل هرگونه تحقيريست
به زندگي مرگبار تن ميدهد. در بيشتر موارد زنان بدون رضايت کامل مجبور به ازدواج ميشوند.
همچنين حق طلاق با مردان است و با رضايت کامل مرد طلاق صورت ميپذيرد. در واقع چنان
رابطهي محکمي نيز به شمار نميآيد زيرا مرد با سه سنگ ميتواند زن را طلاق دهد. مشاهده
شده است که در برخي از مواقع مردان سر چيزي وقتي شرط بندي ميکنند از حق طلاق که به
آنها داده شده مايه ميگذارند. در صورت باخت شرط نيز، با پرتکردن سه سنگ به پشت سر
خود به ازداوج خاتمه ميدهند. در اين بين رضايت و يا نظر زن براي آنان هيچ اهميتي ندارد.
دقيقاً همان گونه که در حق انتخاب همسر نبوده است. بنابراين تا اين حد ذهنيت جنسيتگرا
در فرهنگ بلوچستان ريشه دوانده است. براي ريشهکنکردن اين ذهنيت نيز نياز به اتحاد،
مبارزهاي منسجم و طرز تفکري که عاري از اشکال ذهنيتي جنسيتگرا باشد، وجود دارد.
مقولهي ديگري که لازم به پرداختن به آن ميدانم مسئلهي«زن
سر خون» ميباشد. هنگامي که قتلي صورت گيرد با درخواست خانوادهي مقتول يکي از نزديکان
قاتل با برادر يا برادرزاده و يا خويشاوند ديگر خانودهي مقتول ازدواج ميکند. در اين
ازدواج نظر و عقيدهي زن هيچگونه اهميتي ندارد. در اغلب موارد نيز مردان مسن طالب
زنان جوان ميشوند که جهت خون بست به خانوادهي مقتول فرستاده ميشوند. دختراني که
در اين خون بستها به ازدواج کسي درميآيند دچار زندگي بس مشقتبار و دشواري ميگردند.
در حکم يک گروگان به آنان نگريسته ميشود. در طول زندگي با سرکوفت و سرزنشهاي بسياري
مواجه ميگردد و همسرش نميتواند با وي رابطهي عادي برقرار سازد. خواسته و طلب زن
چنان بيارزش تلقي ميگردد که مانند شيء مادي با وي برخورد ميگردد. گويي عاري از هرگونه
احساس، عاطفه، طلب و نيازي در زندگي ميباشد. چنان که نه ميتوان براي حمايت از حقوق
خود به قانوني که «وضع نشده» متوسل شد و نه به فرهنگي که در سطح جامعه از زن حمايت
کند دلخوش بود. بيقانوني که در حق زنان ميشود موجب تشويق هرچه بيشتر اين فرهنگ مردسالار
و جنسيتگرا ميگردد. در واقع تمام سعيشان در راستاي زدودن زنان از صحنههاي حياتي
اجتماع است. چنانکه در نظر مردان کار زنان صرف خانهداري و بچهداري ميباشد. شايان
ذکر است: همهي زنان بايستي بدانند تا زماني که خود اعتماد به نفس خويش را حفظ نکنند،
باور نخواهند شد. همدست و همگام باشيم تا بتوانيم با همکاري و همفکري آيندهاي توأم
با آزادي را رقم بزنيم. بيترديد تا وقتي که در مقابل اين عملکردها خاموش باشيم اين
وضع تدوام خواهد يافت. هنگامي که ترس را به کناري نهاده و با عزمي جزم کرده به ميدان
مبارزه گام نهيم، خواهيم توانست از حق و حقوق طبيعي خود که از سوي نظام و فرهنگ مردسالار
پايمال ميگردد، صيانت به عمل آوريم. با پايبندي به آرمانهاي مشترکي که عليرغم همهي
تفاوتمنديهاي قومي، نژادي و مذهبي به ميان ميآيند، بايستي در راستاي تحقق راه حلي
متحد کوشا بود. جهت هرچه بيشتر درک و شناخت از ذهنيت مردسالار و جنسيتگرا، بينشي ايدئولوژيکي
و فلسفي امري الزامي ميباشد. زيرا حوزهي اقتدار مردانه ريشه در استبداد تاريخي، خشونت
سيستماتيک و ساختاري که با دين و مذهب رنگ مشروعي به خود گرفتهاند به صورتي بسيار
ماهرانه در هم تنيده و به ذهنيت جامعه تزريق شده است. نگاه ابزاري و شيءانگاري به
زن ريشه در تفکر خشن جنسيتگرا و قدرتگرا دارد. بنابراين توقع رعايت حق و حقوق طبيعي
زنان از چنين ذهنيتي ميتواند ما را به غفلتي تاريخي ببرد. تا وقتي که تواناييهاي
خود را نشناخته و ضعفهاي خود را پشت سر ننهيم، نخواهيم توانست گذار از ذهنيت موجود
را حتمي سازيم. جهت تحقق بخشيدن به آرمانهاي آزادي و برابري اجتماعي لازم است قبل
از هر چيزي عاري از هرگونه طرز تفکر، راهکار عملي و ديدگاهي که از ذهنيت مذکور سرچشمه
ميگيرد، شويم. گام اول در صورتي ميسر ميگردد که از اشکالهاي متفاوت ذهنيت مذبور
رها گرديم. بايستي از طرز نگرشي که موجب ميشود تواناييها و خواستههاي خود را ناديده
بگيريم؛ در مقابل هرگونه خشونت و ناحقي سکوت پيشه کنيم؛ با موفقيتهاي خود با ديدي
بياهميت نگريسته و در قبال عملکردهاي نظام جنسيتگراي حاکم خاموش بمانيم؛ هرچه زودتر
رها شويم. راه خلاصي در اتحاد، شناخت و آگاهي مبارزاتي، سازماندهي، اعتمادبهنفس، اعتقاد
به پيروزي و انتخاب نظام آلترناتيو اجتماعي، نهفته است. شايد در بين زنان بلوچي تا
به حال جنبشي منسجم مبارزاتي به منصهي ظهور نرسيده باشد ولي اتحاد همهي زنان ايراني
و ساير نقاط خاورميانه تحت لواي ايدئولوژي رهايي زنان کورد ميتواند گام مهمي به پيروزي
عليه ذهنيت ارتجاعي و جنسيتگراي حاکم بر منطقه باشد. ايدئولوژي رهايي زنان کورد با
بينشي ايدئولوژيک به سازماندهي همهي زنان از چه نژاد، دين، مذهب و تباري که باشند
فرق نميکند با رعايت تفاوتمنديهاي فرهنگي جهت شناخت مسائل مهم زنان اهتمام لازم
را به خرج ميدهد. تحت لواي ايدئولوژي رهايي زنان کورد ميتوان آيندهاي توأمان با
آزادي را ترسيم نمود. بيشک فقدان سازماندهي و طرز مبارزهاي منسجم از تاريخ کهن تا
به امروز دليل اساسي ناموفقيتهاي زنان در طول مبارزاتيشان بوده، اگرچه اين مبارزات
بسيار پراکنده نيز صورت گرفته باشند. بنابراين سازماندهي تحت ايدئولوژياي دموکراتيک
و آزاديخواه چيزيست غيرقابل چشمپوشي. احساس نياز به آزادي و رهايي موجب خواهد شد
که شناخت کافي از جنبش زنان مبارز کوردستاني به دست آوريم. اتحاديهي زنان شرق کوردستان
جهت ايجاد وحدت در ميان تمامي زنان ايراني در راستاي مبارزهاي منسجم و سازماندهيشده
هميشه آماده بوده است که با آغوشي باز از همهي زنان ايراني استقبال به عمل آورده و
با در نظر گرفتن تفاوتمنديهاي فرهنگي و تاريخي هر کس جهت رسيدن به هدف نهايي گرد هم
آيند. اتحاد زنان ايراني سبب ميشود مبارزات آزاديخواهي خلق ايران نيز به ثمر بنشيند.
مبارزاتي که در راستاي دموکراتيزهنمودن ايران امروزه صحنهي گرم پيکار را فراهم آورده
است. بنابراين نبايستي فرصت را از دست داد. با حمايت از جنبش زنان کورد خواهيم توانست
به سازماندهياي گستردهتري در سطح ايران برسيم. همچنين با مبنا قراردادن ايدئولوژي
رهايي زنان کورد خواهيم توانست آيندهاي آزاد را براي همهي خلقهاي ايراني و منطقهاي
ترسيم نماييم. تحت هر شرايطي نبايستي ميدان مبارزه را براي ذهنيت مردسالار تهي گذاشت.
استفاده از تجارب و اندوختههاي زنان کورد که در طول مبارزهي آزاديخواهي عليه ذهنيت
ارتجاعي و جنسيتگراي نظامهاي حاکم کسب شده ميتواند نقطهي عطفي در مبارزات پيشروي
زنان بلوچي و ديگر زنان ايراني به وجود آورد. آزادي بيبديل به ثمر نمينشيند. از خودگذشتگي
و فداکاريهاي زنان ايراني سبب خواهد شد اتحاد و همدلي بيشتر و شناخت کافي جهت مبارزهاي
بهتر و نتيجهبخشتر بين زنان بلوچي، کورد، آذري، فارس و… به وجود آيد. چنانکه آزادي
و رهايي زنان موجب دموکراتيزهشدن هرچه زودتر و مبدلنمودن ايران به الگويي بينظير
در منطقه درخواهد آمد. براي تحقق اين مهم نيز بايستي همهي زنان ايراني با عزمي جزم
کرده جهت شناخت هرچه بيشتر يکديگر کوشا بوده تا بتوانند تحت لواي سازماني منسجمتر
و ايدئولوژياي معينتر که عاري از قدرت و اشکالهاي دولتي باشد مبارزهي خود را ارتقاء
دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر