۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

ایران - «سونیتا علی‌زاده»، خواننده‌ی جوان ِ رپ ِ افغان



ایران -
 «سونیتا علی‌زاده»، خواننده‌ی جوان ِ رپ ِ افغان

سونیتا علی‌زاده خواننده‌ی جوان ِ رپ افغان است. او زندگی سختی را پشت سر گذاشته است تا به اینجا رسیده است. یونیتا می‌گوید: من در یک خانواده‌ی فقیر بدنیا آمدم و در کودکی‌ام جز جنگ و دلهره در دنیای من چیزی وجود نداشت و ما فقط برای این‌که زنده بمانیم به ایران مهاجرت کردیم.پس از ورود به ایران با چالش‌ها و دشواری‌های فراوان توانستیم در شهر مشهد زندگی کوچکی را آغاز کنیم و همه‌ی آرزوی من این بود که هر چه زودتر به مدرسه بروم. آرزویی که هیچوقت به آن نرسیدم. در آن زمان هیچ دوستی نداشتم و به بچه‌های این‌گونه گفته بودند که افغانی‌ها کثیف هستند. هر مدرسه‌ای می‌رفتم هویت من را بهانه میکردند، میگفتند ما حق نداریم اتباع افغان را ثبت نام کنیم. هر جا میرفتم از من شناسنامه میخواستند اما ما از جنگ فرار کرده بودیم و هیچ چیز نداشتیم.
این خواننده‌ی جوان رپ به تبعیض‌های فراوانی كه در ايران بود  اشاره می‌کند که روزانه با آن  مواجه بوده است : من در باشگاهی سالها مشغول ورزش بودم و ارشد کلاس بودم اما هیچگاه به من اجازه ندادند تا در مسابقات شرکت کنم. در یک مسابقه‌ای به اسم «آلودگی هوای تهران» من برنده شدم اما جایزه‌ام را نتوانستم بگیرم و از طریق فرد دیگری آن‌را گرفتم. سوال - چگونه الان خواندن و نوشتن میدانيد .
سونیتا: کلاس اول ابتدایی را داخل یک مسجد شروع کردم که یک خانم ایرانی به ما آموزش میداد و از در مسجد به عنوان تخته‌سیاه استفاده میکرد. تا کلاس دوم داخل مسجد درس خواندم و بعد از آن رفتیم تهران. دوباره مدرسه‌های دولتی به من جواب رد دادند و من در یک موسسه‌ای به نام «مهر» که برای بچه‌های بی‌شناسنامه بود به کمک یک خانم ایرانی شروع به درس خواندن کردم و پیشرفت‌های زیادی داشتم و هم درس میخواندم و هم به کلاس موسیقی میرفتم. بیش‌تر وقتها مدرسه‌ی ما در معرض خطر بود. بعضی‌وقت‌ها دولت، مدرسه‌ی ما را جریمه میکرد و میگفتند نباید اتباع افعان را راه بدهید.
سوال - خاطره‌ی خوبي هم از ایران داری
سونیتا : من به کمک خانم رخساره قائم‌مقامی ( خانم ايراني) به آمریکا آمدم و اگر او کمکم نمیکرد امکان داشت زندگی‌ام طور دیگری رقم بخورد و الان چند دوست صمیمی ایرانی دارم.
سوال - آیا خانواده‌ات با کار موسیقی و آوازخواندنت مشکلی ندارند
سونیتا: خانواده‌ی من زمانی با درس‌خواندن من مخالفت شدیدی داشتند اما من به قانون جذب ایمان داشتم و دارم. دفتری درست کرده بودم به اسم آرزوها و همیشه انرژی جذب میکردم و خانواده‌ام کم‌کم راضی شدند که درس بخوانم. وقتی بحث خوانندگی را پیش کشیدم همه مقابل من جبهه گرفتند و تقریبا خانه‌ی ما شده بود مثل یک دادگاه نظامی و میگفتند که حرف من خیلی بی‌جا بوده و باید آنرا پس بگیرم. خلاصه پنهانی از همه کارم را شروع کردم و در مسابقه‌ای در مورد سرود انتخابات افغانستان شرکت کردم و برنده شدم و هزار دلار جایزه گرفتم و زمانی که آن‌را به خانواده‌ام دادم آن‌ها دلشان به کارم گرم شد و حالا خانواده‌ی من یکی از طرفداران پر و پا قرص من هستند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر