شعري در وصف آخوندهاي دين فروش
من اگر نیم نگاهی
بکنم سوی بُتی، معصیت است
تو اگر صیغه کنی
جمله بتان، مرحمت است ؟
من اگر سیبی از
این باغ بچینم، دزدم
تو اگر باغ همه
غصب کنی مصلحت است ؟
من اگر از در میخانه
گذشتم ، نجسم
من اگر شکوه کنم
نزد خدا کفران است
تو اگر تکیه زنی
جای خدا ، معدلت است؟
من که در آتش حق
سوخته ام، گمراهی است
تو که جز کِذب
نیاموخته ای، منزلت است؟
عاقبت سهم من سوخته
جان ، اعدام است
سهم آن معدن تزویر
و ریا، مغفرت است؟
این ترازوی عدالت
که ترا گشته نصیب
عمّه ات داده به دستت که چنین خوش جهت است؟!!؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر